نوع دیگری از تشبیه که در اشعار فقیر بسامد نسبتاً قابل اعتنایی دارد، تشبیه مضمر تفضیلی است. در این گونه تشبیهات «ظاهراً با ساختار تشبیهی مواجه نیستیم ولی مقصود گوینده تشبیه است و جمله قابل تأویل به جمله تشبیهی است». (شمیسا، 1385: 131) این گونه از تشبیه در دیوان حافظ نمونههای بسیاری دارد و سبک ویژه اوست. نمونههایی از غزلیات فقیر:
ـ صبحی که برگیری ز رخ آن سنبل پرتاب را | گردون به شب واپس برد خورشید عالمتاب را
(همان، ص60) |
ـ هـلال کرده چــو خلـخـال زر تـهـی قالـب | نـمـودهای مــگــر از دور ســاق سیـمیـن را
(همان، ص67) |
ـ گـر مـاه را بـه خـرمـن حسنـت نظـر فتـد | خرمن دهــد بـه بـاد و شـود خـوشهچین تو
(همان، ص170) |
6ـ استعاره: کاربرد استعارههای دیریاب و پیچیده اگرچه از ویژگیهای مهم شعر این دوره است، اما به دلیل سادگی زبان فقیر، بسامد اندکی در شعر او دارد. نمونههایی از استعارههای شعر فقیر در زیر میآید:
ـ بهار آمد که بخشد گرمی هنگامه گلشن را | سراپا شاخ گل آتش شود در بلبلان گیرد (فقیر، ص106) |
|
ـ بـس که از نیـش خدنگ تو حلاوت ورزید | میزنــد جـوش عـسـل پـرده زنـبــوری دل (همان، ص143) |
|
ـ سهی سرو تو را لاغرمیانی نقص کی باشد | بلی سکته خلل در مصرع موزون نیندازد (همان، ص106) |
|
ـ به کامش آب حیوانست اگر دوزخ بیاشامد | قـدحنوشی که دارد در نظـر روی عرقـنـاکی (همان، ص181) |
7ـ استخدام:
ـ سـرمایـهام ز عـمـر دمـی بــود همچـو نـی | آن نـیـز از تـو دور بـه آه و فـغـان گـذشــت
(همان، ص91) |
ـ به دام افتاده طـول امـل چون من نمیباشـد
|
که میخواهم به گردسر بگردم همچودستارش
(همان، ص133) |
ـ سالک ازعشق چو شد گرم شود کارش راست
|
غــیــر آتـش نـپـذیـرد کـجـی تـیـر عـلاج
(همان، ص94) |
ـ زاهـد به دور چـشتم تو در کـوی میکشـان | همچـون پیـاله گـوش بر آواز قـلـقـل اسـت
(همان، ص80) |
8ـ بازی با کلمات:
یکی از مظاهر فرمالیستی شعر سبک هندی که ابزار مضمونآفرینی شاعران این دوره قرار گرفته،بازی با کلماتاست. «اگر شاعر میتوانست خوب از این هنر بهره برگیرد، قادر به آفرینش نکتههای جالب میگردید. در این راه شاعر از صنعتهای جناس و ایهام و نظایر آنها به هر نحو که ممکن بود هم استفاده میکرد». (صفا،1388، ج 1/5: 571)«بازی با کلمات به هیچ روی در شعر دوره قبل بیپیشینه نیست اما غلبه آن در شعر این دوره نمایان است؛ میتوان تصور کرد که دلیل آن گسترش حوزه شعر فارسی به منطقهای است که زبان اصلی مردم آن فارسی نبود». (شفیعیکدکنی، 1378: 45)
فقیر دهلوی نیز به این تفنن هنرمندانه علاقه داشته و نمونههایی از بازی با کلمات یا کاریکلماتور در دیوانش دیده میشود. او در بیت زیر، خود را به منصور حلاج تشبیه میکند که از نخل خشکی که دار بر آن تعبیه شده، بر (ثمر) خورده و از این رو، در زمره عشاق «برخوردار» قرار گرفته است:
فقیـر از نخـل خشک دار چـون بر خـوردی | تـو را از زمـره عشـاق بـرخـوردار میگـویـم |
(همان، ص159)
و از همین قبیل است نمونههای زیر:
ـ ز خـلـوت دل خـود فـکـر کــام را رانـدیـم | فـقـیـر شــاه نــبـاشـد بـه کـامــرانــی مـا
(همان، ص75) |
ـ تجـرد بـس که از نام گرفتـن کـرده بیـزارم | ز دنیا برگـرفـتن دل مـرا دلـگــیر میســازد
(همان، ص107) |
ـ بـه پـای دار چـو منصور هـرکه رفت فقیـر | ز فــکــر عـــالــم نـــاپــایــدار میگــذرد
(همان، ص101) |
ـ نفـس بیاو چو نخـل طـور آتـش بار میآرد | از آن رو آه خـود را نـخل آتـشبـار میگـویم
(همان، ص158) |
سطح فکری
یکی از ضعفهای شعر سبک هندی این است که در این دوره اندیشه و جهانبینی تازهایعرضه نشده است. «بازتاب نمودهای قومی، اساطیری، تاریخی و اعتقادی در آن بسیار اندک است و حتی نمادهای اساطیری، دینی و تاریخی در شعر برخی شاعران مشهور دیده نمیشود. این خود نشان از گسست فرهنگی شاعران از سنت فرهنگی ـ ادبی ایرانی است». (حسنپورآلاشتی، 1384 :27)توجه شاعران این دوره به مسائل جزئی و سطحی و روزمره و غفلت از مباحث بنیادین فلسفی و هستیشناسی حاکی از ذهنیت نازل حاکم بر این دوران است. «فقدان اندیشه در سبک هندی، خود را در نوع زبان و شیوه بیان شاعران آن در طرح مضامین عادی و گاه پیش پا افتاده نمایان کرده است. از آنجا که اغلب این شاعران، جهانبینی ویژه و تعریفشدهای نداشتهاند، برای جبران این نقیصه، به بازیهای بیپایانی از کشف روابط دور و دراز اشیا با یکدیگر و نیز خلق زبانی دشوار روی آورده بودند». (طاهری، 1389: 88)
اگرچه عرفان و تصوف یکی از مهمترین آبشخورهای فکری فقیر دهلوی است و نمونههای لطیف و زیبایی از این دیدگاه در غزلیات او وجود دارد، اما بیشتر مضامین عرفانی اشعار او ـ همانند شعرای دیگر این عصر ـ تکراری است و تجربه جدیدی به حوزه شعر عرفانی نیفزوده است.
موتیوها و عناصر تکرارشونده فکری فقیر عبارتند از:
1ـ بینشان بودن معشوق:
ـ نـشـان دلـبـر خـود از کـه پـرســم | کـه بـا چـنـدین نـشـانـها بینشان است
(همان، ص81) |
ـ منزل وصل تو را از که بپرسم نشـان | هرکه خبر از تو یافت بیخبر افتاده است
(همان، ص81) |
ـ او جان جهان و ز جهانش نتوان یافت | بـا نـام و نشـان و ز نشـانـش نتوان یافت |
با آنکه تهـی نیـست از او هیچ مکانی | غـیـر از دل آگـاه مـکـانـش نتـوان یافت
(همان، ص92) |
2ـ تکثرگرایی (وسعت مشرب):
بخشی از این تفکر و رویکرد نشئتگرفته از دیدگاه عرفانی فقیر است و وجهی دیگر را میتوان با جغرافیای زندگی او مرتبط دانست؛ کشور هند سرزمین ادیان و مذاهب گوناگون و متکثّر است که با وجود اختلاف مشرب و مذهب، مردمانش با احترام به مذاهب دیگر در کنار هم با صلح زندگی کردهاند. این وسعت مشرب را در نزد پادشاهان و حاکمان این سرزمین نیز میتوان دید که با اینکه پیرو مذهب اهل سنت بودند، با مذاهب و ادیان دیگر با اعتدال برخورد میکردند.
ـ نـزاع شیـخ و برهـمـن ز راه نـادانی اســت | بـود ز کـعبـه و بتـخـانه کـوی یـار غـرض
(همان، ص137) |
ـ غباری نیست از من خاطر شیخ و برهمن را | به کفر و دین ندارد کار ایمانی که من دارم
(همان، ص148) |
ـ از بتـکـده تا کعـبه چـه فـرق است بپرسید | هـمـســایـه دیــوار بـه دیــوار نـبــاشـد
(همان، ص109) |
3ـ اندیشههای عرفانی:
فقیر دهلوی در میانه سالهای 1150 تا 1155 از وابستگیهای دنیوی کناره گرفت و کسوت فقر در بر کشید. همانگونه که در شرح زندگی او ذکر شد، در ابتدا «مفتون» تخلص میکرد و پس از قطع تعلقات و انزوا تخلص «فقیر» را اختیار کرد. واژهها و ترکیباتی همچون بیرنگی، تجرد، فیض، فقر، جمع، فرد، پریشان، جلوه، یکرنگی، حیرت، می وحدت، میخانه توحید، عالم تجرید، چمنسازان غیب، همت پیر، باده عرفان و تحقیق، ذره و خورشید، وحدتسرا و … در غزلیات فقیر بسیار به کار رفته که نشانگر علقه او به مشرب صوفیانه و عارفانه است:
ـ جلـوهای کـردی و با قـد دوتا پیـر فـلک | بهـر نظـاره به صـد دیـده حیران برخـاست
(همان، ص78) |
ـ نغمه وحـدت به هر جا دارد آهنگی دگـر | در دل بلبل فغان و ناله شد در غنچه بوست
(همان، ص85) |
ـ جلوهات رنگ قیامت به جهان ریخته است | فتـنهای نیـسـت کـه از قـد تـو برپـا نشـود
(همان، ص120) |
4ـ مذمت عقل و ستایش جنون:
ـ خـرد از عـهـده دیـوانـگـی بـیــرون نـمـیآیـد | ز مجـنـون آنـچه میآیـد ز افـلاطـون نمـیآیـد
(همان، ص124) |
ـ همـدم ما جنـون بـس است ای خرد دقیقهسنج | بـه کـه شـوی تو بعـد از این مـوی دماغ دیگری
(همان، ص180) |
ـ عقل آمد و شد یار من در لحظه مجنون کردمش | طفلی به من شد همزبان رشک فلاطون کردمش
(همان، ص134) |
5ـ مذمت زاهد:
ـ در بـزم بـاده زاهـد افـســرده را مـخـوان | این آب و خاک را چو به هم امتزاج نیست
(همان، ص86) |
ـ زاهـد ز عـبـادت سـوی معبـود نپـرداخت | گــر فــرض ادا کــرد غــم نــافـلـه دارد
(همان، ص98) |
ـ زاهد تو چوب خشکی و می شعله تر اسـت | بـایـد تـو را ز بـادهکـشـان احـتـراز کــرد |
(همان، ص103)
6ـ مفاخره، گله از هنرنشناسی و حسادت ابنای روزگار:
ـ فـقیـر ار پـرده برگیـرم ز روی یوسـف معـنـی | فغـانی با دل پرخـون ره بیـتالحـزن گـیـرد
(همان، ص105) |
ـ طبعبلندم هستتوگوییملکسخنراچرخبرینی | فقـره نثرم غیرتنسرین مصرعنظممرشکثریّا
(همان، ص58) |
ـ پریشـانم چـو گل زان رو که از رنگینخیالانم | چو سروم از ثمر بیبهره جرمم اینکه مـوزونم
(همان، ص152) |
ـ انتـقـام هنـر من ز حـسـودان کـافـی اســت | پشـت دسـتی کـه گزیـدند به دنـدان از مـن |
(همان، ص165)
مدح و منقبت اهل بیت(ع)
رسمیت یافتن مذهب تشیع در این دوره در ایران و تشویق پادشاهان به سرودن اشعار در مدح معصومین(ع) باعث شدکه غالب شاعران در مدح و منقبت و مراثی اهل بیت(ع) طبعآزمایی کنند. «پادشاهان هند نیز هر چند پیرو مذهب اهل سنت بودند، اما اعتدال آنها در مواجهه با مسائل مذهبی و جذب نیروهای شیعهمذهب، زمینههای مساعدی برای رشد سیاسی و گسترش این مذهب فراهم کرد». (اطهر، 1376:234) موضوع قصیده که تا پیش از این دوره، مدح و ستایش پادشاهان و حکمرانان بود، تغییر مییابد و شاعران به بیان باورهای دینی و مدح اهل بیت(ع) در این قالب شعری میپردازند. سرودن قصیدههای دینی و مدح و منقبت اهل بیت(ع) تنها مختص دوره صفوی نبوده و در تاریخ شعر فارسی سابقهای دیرین دارد؛ «البته وضع سیاسی آن دوره و سعی در اشاعه اعتقاد مذهبی شیعه و ترویج نهایی آن طبعاً کار را به ترغیب شاعران میکشانید، ولی این کار به دست چند تن از بزرگان شعرای آن روزگار پایه و بنیاد استوار یافت و چون به دوران صفوی رسید، مقتضیات زمان به اشاعه بیشتر آن یاوری کرد و چنان شد که کمتر شاعری را میبینیم که قصیده ساخته و ترکیب و ترجیع پرداخته و ستایشنامههای مشهوری از پیامبر اسلام و امامان شیعه نداده باشد». (صفا،1388، ج 1/5: 607)
فقیر دهلوی نیز اشعار بسیاری نیز در مدح و منقبت و مراثی معصومین(ع) دارد؛ علاوه بر قصاید، ترکیببند، ترجیعبند، مثنوی و حتی رباعیات، او دو منظومه (شمسالضحی و درّ مکنون) نیز با موضوعات دینی دارد. نعت پیامبر(ص) و مدح امیرالمؤمنین(ع) موضوع غالب قصاید اوست.
فقیر در سراسر غزلیاتش نیز ارادت خود را به مذهب شیعه و معصومین ـ بهویژه امیرالمؤمنین(ع) ـ ابراز میکند:
ـ بردهایم از دولت اثنیعشر بازی ز چرخ | جز دو شش نقشی ندارد کعبتین نرد ما
(همان، ص72) |
ـ لـذت قنـد مکـرر میدهـد شعـر فقیر | تا زبانـش وقـف مـدح حیـدر کـرار شـد
(همان، ص110) |
ـ از نعـت علـی یافـت فروغی گـهـر دل | صد جان گرامی است به قـربان سـر دل
(همان، ص141) |
تتبّع و تأثیرپذیری از شاعران متقدّم
اگرچه اندیشه نوآوری در عهد صفوی تقریباً میان همه شاعران رواج داشت، اما در همان حال توجه خاص به تتبع و تقلید اثرهای معروف گذشتگان هم همچنان به قوت سابق برقرار بود و استادانی همچون خاقانی و انوری و ظهیر و کمالالدین اسماعیل در قصیده، و غزلگویانی از سعدی تا فغانی، و حماسهسرایانی از فردوسی تا هاتفی، و داستانسرایانی چون نظامی و خسرو دهلوی و جامی در این نهضت نظیرهگویی و استقبال یا تتبع و جوابگویی محل توجه و عنایت گویندگان بودند. (صفا، 1388، ج 1/5: 549) . اهمیت بررسی موضوع اقتفا در مطالعه سبکشناسی یک شاعر در این است که استقبال و اقتفا تا حدود زیادی نشان میدهد که شعر و نحوه بیان کدام گوینده مطلوب شاعر استقبالکننده بوده است و از این رهگذر میتوان تأثیرات این گرایش را در دیوان شاعر مورد نظر جستوجو کرد. «مقصود از این عمل [اقتفا] غالباً آن بود که شاعر قدرت شعری خود را بنماید. زیرا شرط این بود که شعر مقلّد حتماً از نمونه اولی بهتر باشد. البته گاه شاعران به مجرد آن که از شهری خوششان میآمد، به اقتفای آن میرفتند و بهتر یا فروتر بودن شعر دومی، مسئله فرعی بود… در سبک هندی مرسوم بود که یک مضمون واحد را چندین نفر بسازند تا معلوم شود که کدابهتر ساخته است و اصولاً در این سبک به اقتفا رفتن بسیار رواج داشته است. در تذکرههای این دوره گاه به اصطلاح «اشعار طرحی» برمیخوریم؛ بدین معنی که شعری را برای مسابقه یا امتحان جودت طبع طرح میکردند و چندین نفر آن را میساختند» (شمیسا، 1369: 222 ـ 223).
فقیر دهلوی نیز به سنت و عادت شاعران این دوره، غزلهایی به اقتفا و استقبال از اشعار پیشاهنگان شعر این دوره سروده است. او در غزل، بیش از همه شاعران، از فغانی شیرازی استقبال کرده و بعد از او به نظیری، حافظ، حزین و عرفی نظر دارد. مؤلف مجمعالنفائس درباره او مینویسد: «در غزل تتبع بابافغانی دارد بلکه اگر انصاف را کار فرمایند، دانند که کمان ابروی ابیات به طاق بلند آویخته … (آرزو، 1385: 1268). فغانی از جمله شاعرانی است که استقبال زیادی از اشعارش صورت گرفته و تذکرهنویسان به نمونههای زیادی از تتبع شاعران از غزل او اشاره کردهاند؛ «بابای مغفور مجتهد فن تازهای است که پیش از وی احدی به آن روش شعر نگفته … اکثر استادان زمان متتبّع و مقلّد و شاگرد و خوشهچین طرز اویند» (واله داغستانی، 1384: 1619). شعرایی همچون محتشم کاشانی، نظیری نیشابوری، وحشی بافقی، ضمیری اصفهانی، غالب دهلوی و… نیز از مقلدان او هستند. حتی شاعر بزرگی چون صائب نیز خود را پیرو فغانی میداند:
از آتشیندمان به فغانی کن اقتدا | صائب اگر تتبع دیوان کس کنی |
فقیر دهلوی در غزلهایی که به اقتفای فغانی سروده، او را استاد خود در غزلسرایی میخواند که «همنفَس گشتن» با او از عهده فقیر برنمیآید. مصراعهای دوم ابیات زیر از غزلهای فغانی تضمین شده است:
استاد ما فقیر فغانی است در غزل
فقیـر از مـا نیـاید با فـغـانی همنفـس گـشـتن |
|
«رسمی چنان نهاد که نتـوان از آن گذشـت» (همان، ص91) «تمام عمر اگر در سحروافسون طی شود مارا» |
(همان، ص60)
در غزلهایی دیگر نیز خود را احیاگر طرز فغانی و گاه نیز به طریق مفاخره، شعر خود را برتر از اشعار فغانی معرفی میکند:
تا گشت تازه طرز فغانی ز من فقیر
فقیـر پایه شعرت فزود طرز فغانی فقیـر ار پـرده بـرگیـرم ز روی یـوسـف معنـی |
|
«یـاران رفتـه را بـه جـهـان نـام تـازه شـد» (همان، ص111) «ملک ز سـدره فـرود آید و زمیـن تو بوسـد» (همان، ص116)
«فغانی با دل پرخـون ره بیـتالحزن گـیـرد» |
نمونههایی دیگر از استقبالهای فقیر از غزلیات فغانی:
فغانی:
به ترانه ندیمان نتوان ربود ما را نه نوای چنگ سازد نه صدای رود ما را فغانی: |
|
چو بود غم تو در دل ز طرب چه سود ما را تو به بزم اگر نباشی ز طرب چه سود ما را
|
|
منم و دو چشم روشن به رخ تو باز کردن فقیر: به رخ تو سهل باشد در دیده باز کردن فغانی: |
ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن (فغانی، 1340: 354) ولی از هجوم حیرت نتوان فراز کردن
|
||
فضل خزان گذشت و رخ زرد من همان فقیر: آمد بهار وصل و رخ زرد من همان |
بلبل ز ناله ماند و دم سرد من همان (فغانی، 1340: 361) شد یار گرم مهر و دم سرد من همان |
فقیر دهلوی در موارد زیادی از استقبالهایی که انجام داده، مصراعی از آن شاعر نیز در بیت پایانی غزل خود تضمین کرده است:
نظیری:
گر به سخن درآورم عشق سخنسرای را طرف سمن چو برشکست سنبل حلقهزای را حزین: اگر دست مرا ساقی به یک رطل گران گیرد زمینگیر قناعت را اگر آتش به جان گیرد فغانی: منت که باز شد گرهی از جبین تو ای صبح صادق آینهدار جبین تو عرفی: دردا که فاش در غم جانانه سوختیم دل را ز برق جلوه جانانه سوختیم صائب: مشرق مهر بود سینه بیکینه ما یار نشناخته قدر دل بیکینه ما |
|
بر بر و دوش سردهی گریه هایهای را… فتنه یکی هزار شد نرگس سرمهسای را…
الهی در جهان کام دل از بخت جوان گیرد… از آن بهتر که کام خوشتن از آسمان گیرد…
حرفی شنیدم از لب سحرآفرین تو…
خورشید اوج حسن رخ آتشین تو… وز درد و داغ محرم و بیگانه سوختیم… ما بلبلان ز آتش گلخانه سوختیم…
صاف چون صبح به آفاق بود سینه ما… کاش میدید رخ خویش در آیینه ما… |
هر چند که قالب اصلی شعر در دوره سبک هندی غزل بوده اما شاعران غزلسرای این دوره قصاید معدودی نیز از خود بر جای گذاشتهاند و همانگونه که ذکر شد، از قصیدهسرایان بزرگ شعر فارسی تقلید میکردند. فقیر دهلوی نیز همانند شاعران دیگر این دوره در سرودن قصیده بیشتر از خاقانی، انوری و ظهیر فاریابی استقبال کرده است:
انوری:
باز این چه جوانی و جمال است جهان را نوروز به صد رنگ بیاراست جهان را انوری: گر دل و دست بحر و کان باشد خاک گر آسماننشان باشد ظهیر فاریابی: شرح غم تو لذت شادی به جان دهد سرو تو از قیام قیامت نشان دهد |
|
وین حال که نو گشت زمین را و زمان را آیین نوی بست زمیم را و زمان را
دل و دست خدایگان باشد خاک راه خدایگان باشد
شکر لب تو طعم شکر با دهان دهد
چشم تو فتنه یاد به دور زمان دهد |
فقیر دهلوی در همین قصیده که در مدح امام حسن مجتبی(ع) سروده است، تعریضی هم به بیت مشهور ظهیر در قصیده مذکور دارد:
اندیشهای که راه برد سوی درگهش | کی بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد (همان، ص200) |
|
خاقانی:
عید است و پیش از صبحدم مژده به خمار آمده آن مه نگر کز تاب می خورشیددیدار آمده خاقانی: ما فتنه بر توایم و تو فتنه بر آینه بهر تو دارم از دل غمپرور آینه فخرالدین عراقی: ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته ای غم عشق تو شوری در جهان انداخته عطار: ای آتش سودای تو دود از جهان انگیخته رخـسـار مهسیمـای او آتـش ز جـان انگیختـه |
|
بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده (خاقانی، 1375: 550) بر برگ گل افکنـده خـوی از سیر گلزار آمده |
مــا را نـگـاه در تــو، تــو را انــدر آیــنـه (خاقانی، 1375: 573) ای خــودپـرســت چـنـد ببیـنی در آیـنــه (فقیر، ص218) |
||
گـوی در میـدان وحـدت کـامـران انـداختـه (عراقی، 1336: 91) |
||
طـشـت عـاشـق را ز بــام آسـمان انـداختـه
(فقیر، ص214)
|
||
صدسیل خونین عشق توازچشم جان انگیخته | ||
لعل حـلاوتزای او شـور از جهان انگیـخته
(فقیر، ص215) |